Montag, 31. Dezember 2012

به جانِ دوست




به جانِ دوست
فریار اسدیان


تحریرِ بادی آرام می پیچد در گلوگاهِ کوچه های شهر.
زمان گذشته و یاد، پرده چرخانده ست،
بر فرتوری که اینک در چشم تو زنده ست.
پیراهنی از خاکستر، بر تن کرده است     نام.
به یاد می آورم؛
سیگاری که دود می شود در حلقه های آه.
من شمعِ نگاهم و شامِ این حروف،
حالتم در میان نوایی؛ جامه اش از مخملِ سکوت.
بگو و بپرس!
این آسمان، اما کوتاه تر نمی شود. این دیوار، دیوارتر نمی شود.
ستاره می دمد بر این شب سیاه، اگر اشارتی کنی به آن واژۀ بزرگ.
اندیشه کن به گمانه های این خرد،
به جامی که پیاپی خالی وُ سرشار از من می شود.
به خطی که دایره وار بر زمین و بر زمان
                                                 می گذرد.
بر آن درختِ خاطر نگاهی کن!
کنده است بر تنش،
به جانِ دوست
نقشِ نغزِ حرمت و پیکان تندِ آزادی.


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen