فریار اسدیان
خوان خونین این بار
جز که تصویری تار در ذهن
جز که عشقی چون لاله ای پرپر
جز پاییز سرد تقدیر
چیست تلختر از ویرانۀ
انسان
بر بساطِ پرتِ اینک
بر دار بلندِ اکنون
در پهنۀ میهن
بهار خوش تنِ این خاک
دیرینه
- تندیسی پیر از غرور و
تدبیر پار وُ پیرار -
نیست بی تو رنگین کمانی
بر خوان خونین این بار
ای یار
نیست بی تو بشکفته این گل
خوشبوی من بی خار
افتاده از بد
در گذار باد ویرانگر
در کوچه نیست چراغی روشن
نیست در خاکسترستان
یقین خانه ام گرم
نیست در رگانم خون تاک وُ
نورِ مهر وُ بهنم بیدار
نیست فرتور زیبایی ز
انسان
اینجا
در این برهه
آشنا حتا
چیست سگتر از این همه
زانو تلخ در بند
شکسته تر از این همه پشت
چیست دارتر
بر یک پرسش خاموش
که تاب می خورد در نسیمی
خرد
دور هر میدان
بر سر هر بازار
زار
زار
زار
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen