Donnerstag, 6. Juni 2019







فریار اسدیان





۱
محبوبم!
این سطرها
نگاره ای از توست که در باران خانه دارد.
خانه ای می سازیم و باز هم خانه ای
که نیمه می ماند بر بستری از آب
و خشک نمی شود.

۲
محبوب من!
شب است وُ نسیم سردِ شبانه
و نام هایی که سوختند؛
سرخ وُ خاکستری
و مهِ سحرگاهان
که ما را پنهان می کند.

۳
محبوب من!
زمان هم خاکستر می شود
و سرودی که در این شب سرد
جهان را گرم می کند.
ما در میان خط ها می میریم وُ زندگی
در دهانِ واژه ها جوانه می زند.

۴
محبوب من!
ما به این آیین بودیم
دستهامان پنجهٔ آفتابی بود بر پیشانی
و ترانه هایمان
مادر واژه ها؛
               نه.
و تو
در آن هنگام، نام دیگر ما بودی.

۵
محبوب من!
شب دراز شد وُ تنهایی در بستر تاریکی.
و رخشه ای در جام
که تباهی را تباه می کند.

۶
محبوب من!
تابوت وُ رؤیا یکی ست
وقتی تو به زبان ما می خوانی
سرودی را که شبانگاه در موهایت می موجید
از احساس بهاریِ بعدِ هزاره ای.

۷
محبوب من!
مرغِ شب می خواند وُ شب ادامه دارد
در همیشه و هنوز.
و من واژگانم را عریان چنان که دیدی
درفشی می سازم؛
نیمه افراشته در میانهٔ مرگ وُ میدان.

۸
محبوبم!
پکی بر سیگار
و یادواره هایی از میهن که در غربت سوخت.
سختی وُ مرگ وُ
یک طلوع بیکران در پسِ پیوند وُ بند.

۹
محبوب من!
جغرافیای جهان بس تنگ است
و گورِ که گرم است
زیر آفتابی که از آنِ ماست.

۱۰
محبوب من!
در واژگانِ من
دروازه های صبح، الفبا می آموزند
و غروبِ خوناشام
که معنای ستاره هایی خاموشند وُ کور
بر آن تپهٔ دور...




Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen