فریار اسدیان
۱
محبوبم!
این
سطرها
نگاره
ای از توست که در باران خانه دارد.
خانه
ای می سازیم و باز هم خانه ای
که
نیمه می ماند بر بستری از آب
و خشک
نمی شود.
۲
محبوب
من!
شب است
وُ نسیم سردِ شبانه
و نام
هایی که سوختند؛
سرخ وُ
خاکستری
و مهِ
سحرگاهان
که ما
را پنهان می کند.
۳
محبوب
من!
زمان
هم خاکستر می شود
و
سرودی که در این شب سرد
جهان
را گرم می کند.
ما در
میان خط ها می میریم وُ زندگی
در
دهانِ واژه ها جوانه می زند.
۴
محبوب
من!
ما به
این آیین بودیم
دستهامان
پنجهٔ آفتابی بود بر پیشانی
و
ترانه هایمان
مادر واژه
ها؛
نه.
و تو
در آن
هنگام، نام دیگر ما بودی.
۵
محبوب
من!
شب
دراز شد وُ تنهایی در بستر تاریکی.
و رخشه
ای در جام
که تباهی
را تباه می کند.
۶
محبوب
من!
تابوت
وُ رؤیا یکی ست
وقتی
تو به زبان ما می خوانی
سرودی
را که شبانگاه در موهایت می موجید
از احساس
بهاریِ بعدِ هزاره ای.
۷
محبوب
من!
مرغِ
شب می خواند وُ شب ادامه دارد
در
همیشه و هنوز.
و من واژگانم
را عریان چنان که دیدی
درفشی
می سازم؛
نیمه
افراشته در میانهٔ مرگ وُ میدان.
۸
محبوبم!
پکی بر
سیگار
و
یادواره هایی از میهن که در غربت سوخت.
سختی وُ
مرگ وُ
یک
طلوع بیکران در پسِ پیوند وُ بند.
۹
محبوب
من!
جغرافیای
جهان بس تنگ است
و گورِ
که گرم است
زیر
آفتابی که از آنِ ماست.
۱۰
محبوب
من!
در
واژگانِ من
دروازه
های صبح، الفبا می آموزند
و
غروبِ خوناشام
که
معنای ستاره هایی خاموشند وُ کور
بر آن
تپهٔ دور...
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen